ads ads
ورود کاربران

نام کاربری :

رمز عبور :

مرا به خاطر بسپار
فایل های مرتبط
کاربران آنلاین

وضعيت آنلاين ها :
ميهمان :
    25 نفر
اعضا :
    0 نفر
مجموع :
    25 نفر
آمار بازديد :
بازدید های امروز :
    1044
تعداد کل بازدید ها :
    24902936
گزارشات سایت

فايل هاي رايگان:
    105 فايل
فایل های غیر رایگان :
    4,490 فايل
فایل های ويژه:
    220 فايل
مجموع كاربران ويژه :
    0 كاربر
مجموع کاربران عادي :
    2,244 كاربر
بخارا در ماوراء النهر
screenshot
دسته بندي : پروژه و مقاله,علوم انسانی,تاریخ
حجم فایل : 129.97 كيلوبايت
فرمت فايل هاي فشرده : word
تعداد صفحات : 228 صفحه
تعداد بازدید : 222 مرتبه


قیمت: 14,800 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.
امتیاز : -11

فروشنده ی فایل

222222
سایر فایل ها
توضیحات :

«بخارا از بلاد شرقي قبه ي اسلام است ودر ميان آن نواحي به مثابت مدينة السلام ،‌سواد آن به بياض نور علما و فقها آراسته ،‌و اطراف آن به طرف معالي پيراسته ،‌و از قديم باز در هر قرني مجمع نحارير علماء هر دين آن روزگار بوده است ؛ و اشتقاق بخارا از بخار است كه به لغت مغان مجمع علم باشد و اين لفظ به لغت بت پرستان ايغور وختاي نزديك است كه معابد ايشان كه موضع بتان است بخار گويند و در وقت وضع نام شهر بمجكث بوده است .»جويني مورخ ايراني در حدود سال 1260(657ه ق)، سالها بعد از آنكه مغولها بخارا را فتح وغارت كرده بوده چنين مي نوشت .عصر طلايي شهر سپري شده بود اما بخارا هرگز اهميت خود را حتي تاپايان امپراتوري تزاري در 1918 ميلادي نيز از دست نداد .

آسياي مركزي همواره براي غربيان داراي جاذبه بوده ،‌و شهرهاي سمرقند و بخارا درآن سرزمين واحه ها وبيابانها چون يك جفت گوهر مي درخشيدند .قومي كه در سرزمينهاي پر آب پوشيده از جنگل زيست مي كنند از اعجاب و حقشناسي كساني كه از ريگزارها بهشت كوچكي به وجود آورده اند و زندگيي سپنجي بر قطعه زمين مشروبي ايجاد كرده اند و همواره در برابر طبيعت حالت دفاع به خود گرفته اند ،‌چيزي نمي دانند. زيرا در آسياي مركزي خط فاصل ميان استپ و زمين مزروع همان لب آب حيات بخش است ،‌و واحه ها در نظر اقوام بيابانگر در مقايسه با بيابانهاي نامهربان بايد بهشت جلوه كرده باشد .

مردم آسيا ،‌چنانچه از تحقيقات باستانشناسي برمي آيد،‌در ادوار اوليه ي زندگي خويش ،‌ظاهراً‌ از تپه ها به دره هاي حاصلخيز رودخانه ها سرازير شده اند. در همان تپه ها بود كه آنان زراعت و ساختن خانه و مسكن را آموخته بودند. يكي از اين دره ها در آسياي مركزي دره ي رود زرافشان بود كه از فلات پامير ،‌مشهور به «بام دنيا» ، به سوي ريگزارهاي بيابان قزل قوم جاري مي شود .

در واحه ي كنوني بخارا مساكن متعلق به عصر حجر قديم كشف نشده است .از اين امر نبايد چنين نتيجه گرفت كه اين سرزمين در آن عصر مسكون نبوده است ،‌ بلكه فقط بايد چنين نتيجه گيري كرد كه تا كنون از آن آثاري به دست نيامده است . چون بسياري از لايه هاي مساكن در واحه هاي مشروب و مزروع هموار فراهم آمده اند فقط با حفريات عميق مي توان اميدوار بود كه آثاري از ادوار ما قبل تاريخ به دست آيد. چون در اين ناحيه نيز مثل نقاط ديگر آسياي مركزي ابزاري از عصر حجر قديم كشف شده ،‌بنابراين مي توان پذيرفت كه مساكن باستاني نيز در واحه ي بخارا وجود دارد . وجود اشياء چندي از عصر مفرغ دليل بروجود مساكني از هزاره ي دوم پيش از ميلاد است ‌، اما هنوز پژوهش و كاوش كافي كه تصويري از دوران ماقبل تاريخ بخارا به دست دهد ،‌به عمل نيامده است . بنابراين بايد به تاريخ اخير اين سرزمين اكتفا كنيم و تاريخ قديمتر آن را ره محققين ادوار ما قبل تاريخ واگذاريم .

آسياي مركزي از هنگامي وارد صحنه ي تاريخ گرديد كه كورش كبير امپراطوري پهناور هخامنشي را تأسيس كرد . معهذا نام واحه ي بخارا نه در كتيبه ي بيستون داريوش آمده و نه هرودوت آن را جزء ساتراپ نشينهاي تابع امپراتوري ايران ذكر كرده است . در اوستا ،‌كتاب ديني زرتشتيان ،‌نيز ذكري از ناحيه ي بخارا به ميان نيامده و لذا مي توان چنين فرض كرد كه بخارا در آن زمان جزء ساتراپ نشين  سغدايانا ،‌ كه نامش در همه ي مآخذ فوق الذكر آمده ،‌محسوب مي شده است . مورخين دوره ي اسكندر كبير نيزاطلاعاتي دراين باب نمي دهند. تنها مطلبي كه آرين و كوينتوس كورتيوس ذكر كرده اند آن است كه بر ساحل سفلاي رود پولي تيمتوس . يا زرافشان ،‌پيش از آنكه اين رود در ريگزارهاي فرو رود ،‌يا،‌ ظاهراً‌ در دوره اي ،وارد درياچه اي گردد كه بطلميوس درياچه ي آمويه ناميده ،‌مساكن بسياري وجود داشته است . مدارك باستانشناسي نيز ،‌با وجود غير مكفي بودنشان ،‌وجود مجاري آبياري و مساكني را كه مربوط به دوره اي بسيار قديمتر از آمدن اسكندر كبير است در واحه ي بخارا تأييد مي كند ،‌ متأسفانه هيچ گونه مآخذ ادبي مربوط به اين دوره ي پيش به دست ما نرسيده است .

گرچه مدركي در دست نداريم ،‌ظاهراً محتمل به نظر مي رسد كه واحه ي بخارا به دولت يوناني باكتريا كه توسط مهاجرين يوناني و پادگانهاي اسكندر و نخستين پادشاهان سلوكي در شرق ايران تأسيس گرديد ،‌منضم شد . در عين حال كه شاهاني چون يوثيدموس ،دمتريوس ،‌و ديگران ظاهراً‌ بر تمام سرزمين سغديانا نظارت مستقيم داشتند ، احتمال كلي مي رود كه واحه هاي چندي در آسياي مركزي خود مختاري خود را حتي در دوره ي دولت اسماً يوناني باكتريا نيز حفظ كردند .كشف سكه هاي يوناني باكتريايي درآسياي مركزي دليل بر حكومت مستقيم نمي تواند باشد .از طرف ديگر شكي نيست كه نفوذ فرهنگ هلنيستي بسيار شديد بود . مجسمه ها و نقاشيهايي كه در محلهايي چون ايرتام نزديك ترمذ، بنجيك ،‌ و ورخشه (يا فرخشه )‌ به دست آمده گواه نفوذ عظيم هنر يوناني در آسياي مركزي در طول دو قرن پيش از ميلاد است .ظاهراً‌ فرهنگ يوناني به موازات نفوذ در آسياي مركزي در شمالغرب هند نيز نفوذ مي يافت ، و همين امر بود كه منجر به تشكيل مكتب قندهاري هنر بودايي گرديد.

در قرن دوم پيش از ميلاد طوايف بيابانگرد شرق اقصي سرزمينهاي واقع ميان آمودريا (جيحون) و سير دريا(سيحون)‌ را مورد تاخت و تاز قرار دادند ،‌و ظاهراً‌ در واحه ي بخارا سكني گزيدند و جمعيت بومي آن را تحت انقياد خويش در آوردند. براي  اولين بار در منابع چيني به مطابي در باب آسياي مركزي بر مي خوريم . در حدود سال 129 قبل از ميلاد يك فرستاده ي چيني به نام چانگ چي ئن از آسياي مركزي ديدن كرد و به اين نكته پي برد كه قومي كه  در مآخذ چيني يوئه چي ناميده شده اند قبلاً‌ قسمت عمده ي كناره هاي رود جيحون را تسخير كردند و يكي از قبايل آن قوم ،‌سلطنتي تشكيل داد كه در تاريخ به نام همين قبيله به امپراتوري كوشان معروف است . امپراتوري كوشان از قرن اول تا قرن چهارم ميلادي قدرت فرهنگي و سياسي حاكم در افغانستان و آسياي مركزي بود .

در دوره ي امپراتوري كوشان ،‌دين بودايي در آسياي مركزي و چين اشاعه يافت . اكنون كه كتيبه هايي به زبان كوشان (از سرخ كتل افغنستان و نقاط ديگر ) كشف و قسمتي از آن قرائت گرديده ،‌بهتر مي توان نقش مهم اين جانشينان يونانيان را در آسياي مركزي ارزيابي كرد . احتمالا در دوره ي سلطنت شاه بزرگ كوشان كانيشكا(‌كه دوران سلطنتش به درستي معلوم نيست و احتمالا مي توان گفت كه رونقش در آغاز قرن دوم ميلادي بوده است )‌زبان كوشانها به الفبايي مأخوذ از يوناني نوشته شده است . زيرا روي سكه هاي اوليه ي كانيشكا هم نوشته ي يوناني ديده مي شود و هم نوشته ي كوشاني ،‌در صورتي كه در سكه هاي اواخر سلطنت وي اثري از نوشته ي يوناني نيست . كوشانها در دوره ي كانيشكا نوشته هاي بودايي را به زبان كوشاني و سپس به زبانهاي سغدي و چيني ترجمه كردند،‌و شايد بتوان گفت كه نقش آنان در اين امر مهمتر از پيشرفتهاي فرهنگي ديگر بود. مي توان پذيرفت كه بسياري از مدارك بودايي سغدي و چيني كه در تركستان چين به دست آمده هر دو از اصل كوشاني ترجمه شده بودند ،‌زيرا اصطلاحات مشترك بودايي از قبيل سمصاره (تناسخ)، تثاگته (پس اندرآي )و كلسه (ناپاكي)‌،در ترجمه هاي چيني و سغدي دال بر وجود مأخذ مشترك ثالثي است كه احتمال مي رود مكتبي از مكتبهاي مترجمين كوشاني بوده باشد . نيز احتمال مي رود كه در دوره ي كوشانها دين بودايي به سرزمينهاي واقع ميان رودهاي جيحون و سيحون آمده باشد .

اهميت تاريخي كوشانها چنانچه شايد و بايد مورد توجه واقع نشده و هر چه بر اثر كشفيات جديد باستانشناسي اطلاعات ما در باب آنان بيشتر شود نقش اين قوم به عنوان واسطه ي فرهنگي ميان چين و هند و خاور نزديك بارزتر مي گردد. انتشار سفالينه هاي دوره ي كوشانها در خاكريزهاي دستي واحه ي بخارا دال بر رونق اقتصادي آن دوره است . محتملا قديمترين مداركي كه درباره ي سكونت انسان در محل شهر حاليه ي بخارا مي توان نشان گرفت مربوط به همين دوره است .

در كاوشهايي كه در يكي از قديمترين مساجد بخاراي حاليه يعني مسجد مغاك عطار توسط باستانشناس شوروي و. ا . ششكين به عمل مي آمد در عمق دوازده متري سفالينه هايي كشف شده كه احتمالا متعلق به سالهاي اول ميلادي مي باشند . مسجد مغاك عطار ظاهراً همان مسجد قرون وسطايي ماخ است كه مؤلفين اسلامي از آن نام برده و نوشته اند كه در محل يكي از آتشكده هاي سابق بناشده بود . چون بسياري از امكنه ي مقدس حتي بعد از تبديل مذهب جنبه ي تقدس خود را حفظ مي كنند‌ ،‌و تبديل معابد بت پرستان به كليساها و كليساها به مساجد گواه اين امر است ،‌ بنابراين بعيد به نظر نمي رسد كه محل مسجد مغاك عطار كه اكنون در مركز شهر قرار دارد ،‌همان نقطه اي باشد كه پيش از آن يك دير بودايي در آن بر پا بوده است .به اين ترتيب مسجدي بر روي آتشكده اي كه مخصوص مراسم مذهبي محلي بوده بنا گرديده و همين آتشكده نيز به نوبه ي خود بر روي يك وهاره ي (بهار) بودايي ساخته شده است . اين سه لايه ي مذهبي را مي توان به طور كلي به ادوار تسلط مسلمانان ،هفتاليان ،وكوشانها بر بخارا مربوط دانست .

نشانه ي ديگري كه فرضيات فوق را به ظاهر منطقي جلوه مي دهد موضوع نامهاي بخاراست .در بسياري از مآخذ اسلامي نام اصلي بخارا بمجكث آمده ،‌و از مطالعه نقشهاي اسلامي دوران قرون وسطي چنين بر مي آيد كه بمجكث به ارك اطلاق مي شده ،‌ و كانال يا نهري آن را از جايگاه ماخ كه بعدها مغاك عطار ناميده شد،‌جدا مي كرده است . بنابراين بخارا يعني مساكني كه در اطراف معبد ماخ بوده با بمجكث فرق داشته و آن دو بعدها يكي شده است .در اينجا نمي توان به سراغ دلايل اثبات اين فرض رفت ،‌ اما همين فرض به روشن شدن اطلاعاتي كه در مآخذ موجود و مخصوصاً در آثار جغرافيا نويسان در باب بخارا آمده كمك خواهد كرد.

اين نكته جالب است كه شهري به نام بخار در ايالت بهار هند و جود دارد و ريشه هر دو اسم را وهاره گفته اند كه بر ديرهاي بودايي اطلاق مي شود . احتمال بيشتري مي رود كه نام بخارا (‌در تركي بقار) مشتق از وهاره باشد ،‌زيرا موارد بسياري هست كه نام بناي مشهوري به تمام ناحيه اي كه اين بنا در آن واقع بوده اطلاق گرديده است . به علاوه خوارزمي از نويسندگان دوره سامانيان مي نويسد البهار نام بتكده اي است در هند . اما نام « بخارا »‌ در زمانهاي نسبتاً متأخري در مآخذ آمده است . قديمترين مأخذ تاريخ داري كه در آن نام بخارا آمده سفرنامه زاير بودايي مذهب چيني هسيوآن تسانگ در حدود سال 630 بعد از ميلاد است . مي توان قبول كرد كه سكه هاي فرمانروايان بخارا ،‌كه در آنها نام بخارا آمده ،‌مربوط به دوره اي قديمترند ،‌اما اين سكه ها فاقد تاريخ مي باشند .

اين سكه ها عين سكه هاي سيمين بهرام پنجم ساساني (بهرام گور)است كه در حدود سالهاي 421 تا 439 ميلادي در ايران سلطنت و احتمالا در آسياي مركزي فتوحاتي كرد . قديمترين سكه هاي بخارا از نوعي كه گفته شد نوشته اي به فارسي ميانه دارند كه از سكه هاي بهرام پنجم سواد برداري شده است و به علاوه داراي نوشته اي به زبان محلي بخارا هستند . اين نوشته اخير الذكر عبارت «شاه بخارا »‌ است كه بعد از آن اسم علم كانا يا لقب كو (كي ) به معني « دلير و مقتدر» كه صورت محلي نام فرمانروايان اساطيري و حماسي پيش از زرتشت و معاصر اوست،ذكر مي شود. پس ،‌نوشته سكه « شاهنشاه بخارا»‌ تواند بود . اما نرشخي مورخ بخارايي قرون وسطي ،‌از يكي از فرمانروايان بخارا به نام كانا ياد مي كند و بجرأت مي توان گفت كه اين نام نتيجه خيالپروي يا حاصل قرائت نادرست خطوط سكه نيست ،‌چون در سكه هاي بعدي الف آخر كلمه حذف شده است .انواع سكه هاي پيش از اسلام آسياي مركزي محتاج تحقيق و مطالعه بيشتري هستند ،‌اما به نظر من حاصلي كه باز از اين مطالعه و تحقيق نتيجه خواهد شد نشان خواهد داد كه سلسله هاي محلي اخير نيز اصلا از كوشانها بوده اند.

مي توان گفت كه آغاز رونق بخارا به عنوان يك شهر مهم احتمالا از اواخر قرن پنجم يا اوايل قرن ششم ميلادي ،يعني از هنگامي است كه هفتاليان بر قسمت اعظم آسياي مركزي حكومت مي كردند. بعد از شكست هفتاليان از بهرام ،‌محتملا نفوذ ايراني در آسياي مركزي افزايش يافت،‌همچنانكه تقليد از سكه هاي بهرام در آسياي مركزي دليلي بر اين امر است . به عقيده باستانشناسان در همين دوره بود كه بر روي ديوار بزرگ دور واحه بخارا بناي عظيمي ساخته شده است .

ديوار بزرگ اطراف بخارا،‌ كه آن را به طنز كنپيرك «پيرزن» ناميده اند، درآسياي مركزي منحصر به فرد نبود.به قول استرابو،‌آنتيوخوس اول (281-261ق م) ديواري به دور واحه مرو بنانهاد،‌در حالي كه سمرقند، چاچ (نزديك تاشكند )، و واحه هاي ديگر نيز ديواري بزرگ بخارا كه به طول دويست و پنجاه كيلو متر به دور واحه كشيده شده بود،‌حتي مربوط به قبل از ميلاد باشد ،‌اما مدارك باستانشناسي در اين مورد فاقد قطعيت اند . اين ديوار طويل قسمتي از واحه را كه آبياري مي شد محصور مي ساخت و شكي نيست كه حصاري در مقابل پيشروي شنهاي بيابان ونيز وسيله دفاعي در مقابل دست اندازي طوايف بيابانگرد به شمار مي رفت . حتي امروز نيز قسمتهايي از ديوار مذكور ،‌مخصوصاً‌ در مناطق شرقي و جنوب شرقي واحه بخارا ،‌باقي است .

بعد از فتوحات اعراب اين ديوار بارها توسعه داده شد و تعمير گرديد. به موجب مآخذ اسلامي يك تعمير كلي در سال 782 (165ه ق) شروع گرديد و تاسال 830 (214 ه ق ) ادامه يافت .در دوره حكومت پر رونق سامانيان اين ديوار رو به ويراني نهاد و از آن به بعد ديگر به عنوان حصار،‌چنانچه در دوره پيش از سامانيان بود،‌مورد استفاده واقع نشد. البته ديوار بخارا تقريباً تا زمان حاضر به جا ماند و اصطخري، جغرافيا نويس قرون وسطي مي نويسد كه هيچ شهر ديگري در شرق جهان اسلام استحكاماتي نظير بخارا نداشت.نه تنها شهر داراي ديوار مستحكمي بود بلكه ارك يعني مقر نيز استحكامات دفاعي منحصر به فردي داشت.

برگرديم به موضوع هفتاليان، اين مهاجميني كهه از شرق اقصي آمده بودند نقش كوشانها و ظاهراً زبان آنها را نيز به ارث بردند، يا ميتوان گفت كه آنان زبان ايراني باكتريا را كه كوشانها به كار مي بردند، و به همين مناسبت زبان كوشاني ـ باكتريايي ناميده شده، اقتباس كردند. به نظر من بهتر است كه تاريخ منطقه وسيع فرهنگي مشرق ايران به يك دوره كوشاني و يك دوره هفتالي،كه متعاقب دوره كوشانها فرا رسيده،تقسيم شود. اين تقسيم بندي به هيچ وجه تقسيمات فرعي يا نظرهاي كلي ديگر در باب تاريخ مشرق ايران را نفي نمي كند، ليكن فقدان منابع ايجاب مي كند كه در هر گونه تلاشي براي بناي مجدد تاريخ راه سادگي اختيار شود.ظاهراًدر حماسه ايراني فردوسي سرزمين كوشانها مكرر به معني واحه بخارا آمده واين امر، حتي در دوره حكومت هفتاليان نيز نبايد دور از انتظار تصور شود.

مي توان پذيرفت كه هفتاليان برواحه بخارا، و همچنين بر قسمت اعظم حوزه فرهنگي  مشرق ايران از اواسط قرن پنجم تا اواسط قرن ششم ميلادي حكومت كردند. گرچه بعيد نيست كه عناصر ترك و آلتايي نيز در  ميان هفتاليان بوده باشند، اما بخش عمده مردم از نظر زبان ظاهراً و از نظر فرهنگ قطعاً ايراني بوده است. در تاريخ قرون وسطايي بخارا تأليف نرشخي به داستاني بر مي خوريم كه ممكن است حاكي از شكست فرمانرواي هفتالي بخارا به دست تركان در حدود 565 ميلادي باشد. اين مطلب از خود نرشخي نيست بلكه از مؤلف ديگري است به نام نيشابوري كه تأليف او در تاريخ بخاراي نرشخي درج شده است. به موجب اين داستان پيش از تأسيس شهر بخارا، فرمانرواي سراسر آن منطقه در بيكند، كه در جنوب غربي واحه، در نزديكي رود جيحون، واقع بود، زندگي مي كرد. حاكمي به نام ابروي يا به احتمال قويتر ابرزي، چنان جور وستمي به مردم روا داشت كه آنان از فرمانرواي تركي، كه سرانجام وي را اسير و اعدام كرد، استمداد كردند. محققين كوشش بسيار كرده اند تا هويت فرمانرواياني را كه در اين داستان از آنان اسم برده شده مشخص سازند. متون چيني كه منابع اصلي به شمار مي روند در مطالب مربوط به اين قسمت از آسياي مركزي كه از چين بس دور افتاده است، ندرتاً داراي صراحت است، چون نام يكي از خاندانهاي سلطنتي هفتاليان ورز بوده اين وسوسه دست مي دهد كه ابرزي را آخرين فرمانرواي هفتالي واحه بخارا بپنداريم .

در حالي كه تركان واحه بخارا راجزء قلمرو حكومت خويش ساخته بودند، ظاهراً قدرت واقعي همچنان در دست يك سلسله حكومتي محلي باقي مانده بود كه احتمالاً در قرن چهارم يا پنجم ميلادي، به دنبال انقراض امپراتوري كوشان، به صورت امارتهاي مختلفي، دست كم در شمال رود جيحون، تشكيل يافته بود. در اينجا باز هم بايد گفت كه مدرك مستقيمي دال بر دوام زياد سلسله كه در واحه بخارا فرمانروايي كرد در دست نيست، و آنچه دراين باره مي دانيم از منابع عربي و فارسي است. در اين مآخذ اين سلسله فرمانروايان محلي بخارا خداة ناميده شده اند. معهذا در سكه هاياين فرمانروايان به «گپ» كه به معناي شاه است بر مي خوريم، و اين نكته از جمله نكاتي است كه نشان مي دهد زبان محلي لهجه از سعدي بوده است.  حكومت  بخار خداتها تا دوره اسلامي نيز ادامه يافت ومي توان قبول كرد كه تسلط اعراب بر اين منطقه نيز نظير تسلط تركان بوده وهردو از طريق فرمانروايان محلي حكومت مي كرده اند.


نظرات کاربران :

نظری توسط کاربران ثبت نشده است.
شما هم می توانید در مورد این فایل نظر دهید.
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این محصول در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این محصول دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.
کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً لاگین نمایید.