ads ads
ورود کاربران

نام کاربری :

رمز عبور :

مرا به خاطر بسپار
فایل های مرتبط
کاربران آنلاین

وضعيت آنلاين ها :
ميهمان :
    14 نفر
اعضا :
    0 نفر
مجموع :
    14 نفر
آمار بازديد :
بازدید های امروز :
    295
تعداد کل بازدید ها :
    24901171
گزارشات سایت

فايل هاي رايگان:
    105 فايل
فایل های غیر رایگان :
    4,490 فايل
فایل های ويژه:
    220 فايل
مجموع كاربران ويژه :
    0 كاربر
مجموع کاربران عادي :
    2,244 كاربر
مقاله شناخت حسی و مکانیسم تعمیم آن
screenshot
دسته بندي : پروژه و مقاله,هنر
حجم فایل : 18.52 كيلوبايت
فرمت فايل هاي فشرده : word
تعداد صفحات : 20 صفحه
تعداد بازدید : 111 مرتبه


قیمت: 900 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.
امتیاز : -2

فروشنده ی فایل

maghale33
سایر فایل ها
توضیحات :

عنوان : مقاله شناخت حسی و مکانیسم تعمیم آن

فهرست
1- مقدمه. 1
2- طرح مساله. 2
3- برخورد ماركسيستي با مساله. 4
4- برخورد پوزيتويستي با مساله. 7
5- اعتقاد به هماهنگي جريان طبيعت... 9
6- عجز فلاسفه غرب از حل مشكل.. 12
7- حل مشكل از نظر استاد مطهري.. 13
حواشي و مراجع: 16 
 
«شناخت حسي و مكانيسم تعميم آن»
1- مقدمه
به تصديق همگان شناخت حسي بيواسطه ترين و ابتدايي ترين گونه شناخت است و داده هايي چنان وثيق از براي ادراك آدمي فراهم مي آورد كه حتي شكاكترين فلاسفه و حكما در درستي آنها تهديد نتوانسته اند كرد. در سراسر تاريخ دو هزار و پانصد ساله فلسفه، جز تني چند از فلاسفه كه در پندار گرايي(1) براه افراط رفته اند، هيچيك از فلاسفه ديگر ارزش و اصالت ادراكات حسي را انكار نكرده است. اما شناخت آدمي تنها به حصول ادراك حسي از جهان خارج محدود نمي گردد.
انسان از مشاهده مكرر مصاديق جزيي يك مفهوم كلي، به تعقل و تصور آن مفهوم مي پردازد و چون در تجربه، صدق يك قضيه جزئي و خارجي را بارها و بارها بيازمايد، به تعميم آن پرداخته و قضاياي كلي و جهانشمول مي سازد. پرسشي كه از ديرباز ذهن انديشمندان و فلاسفه را بخود مشغول داشته است، چگونگي و به اصطلاح “مكانيسم” اين تعميم است. اين مساله كه در فلسفه جديد، در ضمن مسائل شناخت شناسي(3) مطرح مي شود در قرون اخير بويژه بخاطر رونق گرفتن مباحث فلسفه علم مجادلات و مناقشات فلسفي بسياري برانگيخته است و به يقين مي توان گفت كه هيچيك از فلاسفه و مكاتب فلسفي غرب نتوانسته اند به آن پاسخي در خور و قانع كننده بدهند و حداكثر كاري كه كرده اند بررسي جوانب مساله، يا در نهايت دور زدن و طفره از آن بوده است. 
در اين مقاله خواهيم كوشيد ضمن طرح دقيق مساله، نظرات مهم فلاسفه را در اينمورد به اجمال و بطور فشرده بررسي كرده و در پايان راه حلي را كه استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب “مساله شناخت” خود بر مبناي آراء و اقوال فلاسفه اسلامي مطرح نموده اند ارائه مي دهيم(4).
2- طرح مساله
اين امري بديهي است كه (ماداميكه خود را به شناخت ماخذ از ادراكات حسي محدود كنيم) انسان تنها مي تواند احكام و قضاياي جزئي و خاص را تجربه كند. اما شكل غالب علم انساني را گزاره هاي كلي و عام تشكيل مي دهند. گزاره هايي مانند “آب در شرايط متعارف در 100 درجه سانتيگراد بجوش مي آيد” يا “انسان، فاني است”. روشن است كه صدق اين احكام هرگز بنحو بيواسطه به تجربه در نمي آيند. هر مشاهده گري مي تواند مقداري آب را در شرايط متعارفي بتدريج گرم كند و مشاهده نمايد كه با رسيدن دماي آن به 100 درجه سانتيگراد، اب شروع به جوشيدن مي كند.
حداكثر دمايي كه اين مشاهده گر مي تواند بر مبناي اين تجربه كند اينست كه “اين مقدار مشخص آب كه در ظرف روبروي من قرار دارد، در 100 درجه سانتيگراد بجوش مي‌آيد”. او مي تواند اين آزمايش را بارها و بارها تكرار كند، اما هر بار قضيه‌اي كه صدقش را تجربه مي كند، قضيه اي جزئي و خاص از همين نوع خواهد بود. 
مرگ ميليونها انسان تا كنون به تجربه آدمي در آمده است، اما آنچه كه از اين تجربه عايد علم انساني مي شود چيزي نيست جز ميليونها قضيه جزئي به شكل “سقراط، فاني است”. پس چگونه انسان از اين مشاهدات جزيي بناگاه دست به تعميم ميزند و به قضاياي كلي و عام دست مي يابد. علت اعتبار اين احكام كلي كه از استقراء، يا به تعبير منطقيون “استقراء ناقص” احكام جزيي محدود بدست آمده اند؟ چيست؟
اين مساله كه آن را “مشكل استقراء”(5) مي نامند، مساله اي است كه چندين قرن است فلاسفه غرب را بخود مشغول داشته است. فيلسوفان بسياري در اطراف اين مساله مطالعه كرده اند اما توفيق آنان ناچيز بوده است. 
جمعي خواسته اند از طرح آن طفره بروند و به اصطلاح مساله را “منحل” كنند، اما خصلت بنيادين اين مشكل براي اعتبار علوم، بويژه علوم تجربه معاصر چنان است كه به هيچ وجه نمي توان آن را ناديده گرفت. ببينيم فلاسفه و مكاتب فلسفي غرب در اينباره چه گفته اند.
 
3- برخورد ماركسيستي با مساله
ماركسيستها از كساني بود اند كه از برخورد مستقيم با مساله طفره رفته اند. استاد مطهري در اين زمينه مي نويسد:
 
“ماركسيستها راه حل خوبي پيدا كرده اند! راه حل خوبشان اينست كه مي گويند اين شناخت احساسي سطحي (خودشان هم توجه دارند كه شناخت احساسي، سطحي است) كه معلول رابطه مستقيم ذهن با عالم عيني است، در عالم ذهن، در مغز، از راه قانون “گذار از كميت به كيفيت” تبديل به شناخت منطقي مي شود…”(6)
سپس استاد به نقد اين نظر مي پردازد: اولاً آنچه كه گذار “از كميت به كيفيت” گفته مي شود در واقع و با عنايت به مثالهايي كه آورده مي شود در واقع گذار “ از تغييرات كيفي به تغييرات ماهويي” است. يعني وقتي كه تغييرات كيفي به حد معيني برسند، شي قلب ماهيت پيدا كرده و ماهيتاً دگرگون مي شود. و اين البته مصاديقي در جهان خارج هم دارد. 
 

نظرات کاربران :

نظری توسط کاربران ثبت نشده است.
شما هم می توانید در مورد این فایل نظر دهید.
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این محصول در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این محصول دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.
کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً لاگین نمایید.