ads ads
ورود کاربران

نام کاربری :

رمز عبور :

مرا به خاطر بسپار
فایل های مرتبط
کاربران آنلاین

وضعيت آنلاين ها :
ميهمان :
    11 نفر
اعضا :
    0 نفر
مجموع :
    11 نفر
آمار بازديد :
بازدید های امروز :
    188
تعداد کل بازدید ها :
    24899223
گزارشات سایت

فايل هاي رايگان:
    105 فايل
فایل های غیر رایگان :
    4,490 فايل
فایل های ويژه:
    220 فايل
مجموع كاربران ويژه :
    0 كاربر
مجموع کاربران عادي :
    2,244 كاربر
مقاله توحید در قرآن
screenshot
دسته بندي : پروژه و مقاله,الهیات
حجم فایل : 40.29 كيلوبايت
فرمت فايل هاي فشرده : word
تعداد صفحات : 53 صفحه
تعداد بازدید : 174 مرتبه


دانلود رایگان است
برای دریافت فایل بروی دانلود کلیک کنید
امتیاز : 6

فروشنده ی فایل

maghale33
سایر فایل ها
توضیحات :

عنوان : مقاله توحید در قرآن

این فایل با فرمت word و آماده پرینت می باشد

فهرست مطالب
عنوان                                  صفحه
توحيد در قرآن 1
گفتارى در معناى توحيد از نظر قرآن  8
استدلال قرآن بر يگانگى پروردگار  16
يگانگى خدا 23
مراتب توحيد 25
عدل چيست؟  27
منابع و ماخذ 33
 
توحيد در قرآن 
مقدمه: توحيد و يكتايى خداوند متعال يكى از اصول اعتقادى اسلام و همه اديان ابراهيمى است. در قرآن كريم در آيات زيادى به اين مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است: از جمله آيات 163 و 164 سوره بقره است كه براى آشنايى بيشتر با مطالب نورانى اين دو آيه شريفه تفسير آنها را از كتاب ارزشمند تفسير الميزان اثر علامه طباطبايى (ره) تقديم مى‏داريم. و الهكم اله واحد لا اله الا الله هو الرحمن الرحيم ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار... 
 
و بعضى از مردم كسانى هستند كه بجاى خدا شريك‏ها ميگيرند و آنها را مانند خدا دوست ميدارند وكسانيكه بخدا ايمان آورده‏اند نسبت باو محبت‏شديد دارند، و اگر ستمكاران در همين دنيا آن حالت‏خود را كه‏در قيامت هنگام ديدن 
بيان 
اين آيات كه مسئله توحيد را خاطر نشان ميكند، همه در يك سياق و در يك نظم قرار دارند، و بر مسئله نامبرده اقامه برهان نموده، شرك و سرانجام امر آن را بيان مى‏كند. 
(و الهكم اله واحد)، در سابق در تفسير بسم الله در اول كتاب، تفسير سوره حمد معناى كلمه(اله)گذشت، (معنى"واحد" در"اله واحد")و اما معناى كلمه(واحد)، بايد دانست كه مفهوم وحدت از مفاهيم بديهى است كه درتصور آن هيچ حاجت بان نيست كه كسى آنرا برايمان معنا كند و بفهماند كه وحدت يعنى چه‏چيزى كه هست موارد استعمال آن مختلف است، چه بسا چيزى را بخاطر يكى از اوصافش‏واحد بدانند، و مثلا بگويند مردى واحد، عالمى واحد، شاعرى واحد، كه مى‏فهماند صفت‏مردانگى و علم و شعر كه در او است‏شركت و كثرت نمى‏پذيرد و درست هم هست، چون‏رجوليتى كه در زيد است قابل قسمت ميان او و غير او نيست، بخلاف رجوليتى كه در زيد و عمرواست - كه دو مردند - و دو رجوليت دارند و مفهوم رجوليت در بين آن دو تقسيم شده و كثرت‏پذيرفته است. 
پس زيد از اين جهت - يعنى از جهت داشتن صفتى بنام رجوليت - موجودى است واحدكه قابل كثرت نيست، هر چند كه از جهت اين صفت و صفات ديگرش مثلا علمش و قدرتش وحياتش، و امثال آن واحد نباشد، بلكه كثرت داشته باشد. 
(بيان فرق اجمالى بين دو كلمه"احد"و"واحد")ولى اين جريان در خداى سبحان وضع ديگرى بخود مى‏گيرد، ميگوئيم خدا واحد است، بخاطر اينكه صفتى كه در اوست - مثلا الوهيتش - صفتى است كه احدى با او در آن صفت‏شريك نيست و باز مى‏گوئيم: خدا واحد است چون علم و قدرت و حيات دارد، و خلاصه بخاطرداشتن چند صفت وحدتش مبدل به كثرت نمى‏شود، براى اينكه علم او چون علوم ديگران وقدرتش و حياتش چون قدرت و حيات ديگران نيست، و علم و قدرت و حيات و ساير صفاتش اورا متكثر نمى‏كند، تكثرى كه در صفات او هست تنها تكثر مفهومى است و گر نه علم و قدرت وحياتش يكى است، آنهم ذات او است، هيچيك از آنها غير ديگرى نيست، بلكه او عالم است‏بقدرتش و قادر است بحياتش، وحى است به علمش، بخلاف ديگران كه اگر قادرند به قدرتشان‏قادرند و اگر عالم هستند، به علمشان عالم هستند، خلاصه صفاتشان هم مفهوما مختلف است وهم عينا. 
و چه بسا ميشود كه چيزى از ناحيه ذاتش متصف به وحدت شود، يعنى ذاتش، ذاتى باشد كه‏هيچ تكثرى در آن نباشد و بالذات تجزيه را در ذاتش نپذيرد، يعنى نه جزء جزء بشود؟و نه ذات واسم و نه ذات و صفت و همچنين جزئى نداشته باشد، اينگونه وحدت همانست كه كلمه(احد)رادر آن استعمال مى‏كنند و ميگويند خدايتعالى احدى الذات است و در اين استعمال حتما بايدبه كلمه ذات و مثل آن اضافه شود مگر آنكه در سياق نفى و يا نهى قرار گيرد كه در آنصورت ديگرلازم نيست اضافه شود. 
مثل اينكه بگوئيم: (ما جائنى احد)، يعنى احدى نزد من نيامد كه در اينصورت اصل ذات رانفى كرده‏ايم، يعنى فهمانده‏ايم: هيچكس نزد من نيامد، نه واحد و نه كثير براى اينكه وحدت، درذات اعتبار شده بود نه در وصفى از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود مثل اينكه‏بگوئيم: 
(ما جائنى واحد)، يعنى يكنفر كه داراى وصف وحدت است نزد من نيامد، در اينصورت‏اگر دو نفر يا بيشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفته‏ايم، چون آنچه را نفى كرديم وصف يك نفرى‏بود، خواستيم بگوئيم يك مرد با قيد يك نفرى نزد من نيامد و اين منافات ندارد با اينكه چند مردنزد من آمده باشند، فعلا همين فرق اجمالى ميان دو كلمه احد و واحد را در نظر داشته باش تاانشاء الله تعالى شرح مفصل آن در تفسير سوره: (قل هو الله احد) (1) بيايد. 
و سخن كوتاه آنكه جمله: (الهكم اله واحد)، با همه كوتاهيش مى‏فهماند: كه الوهيت‏مختص و منحصر به خدايتعالى است و وحدت او وحدتى مخصوص است، وحدتى است كه لايق‏ساحت قدس اوست، چون كلمه وحدت بر حسب آنچه مخاطبين به خطاب(اله شما)از آن‏مى‏فهمند، بر بيش از وحدت عامه‏اى كه قابل انطباق بر انواع مختلف است، دلالت نمى‏كند و اين‏قسم وحدت لايق به ساحت قدس ربوبى نيست، (به بيانى ساده‏تر اينكه چند قسم وحدت داريم). 
(اقسام وحدت و نكته‏اى كه در جمله"الهكم اله واحد"هست)1 - وحدت عددى كه در مقابل عدد دو و سه الخ است. 
2 - وحدت نوعى كه ميگوئيم: انسان ايرانى و هندى از نوع واحدند. 
3 - وحدت جنسى كه ميگوئيم: انسان و حيوان از يك جنسند(مترجم). 
در چنين زمينه‏اى اگر قرآن كريم بفرمايد(معبود شما واحد است)، ذهن شنونده به آن‏وحدتى متوجه ميشود كه كلمه(واحد)در نظرش به آن معنا است، به همين جهت اگر فرموده بود(الله اله واحد، الله اله واحد است)توحيد را نمى‏رسانيد، براى اينكه در نظر مشركين هم الله اله‏واحد است، همچنانكه يك يك آلهه آنان اله واحدند، چون هيچ الهى دو اله نيست، هر يك براى‏خود و در مقابل خدا اله واحدند. 
و همچنين اگر فرموده بود(و الهكم واحد، اله شما واحد است)، باز آنطور كه بايد، نص وصريح در توحيد نبود، براى اينكه ممكن بود گمان شنونده متوجه وحدت نوعيه شود، يعنى متوجه‏اين شود كه اله‏ها همه يكى هستند، چون همه يك نوعند و نوعيت الوهيت در همه هست، نظير اينكه‏در تعداد انواع حيوانات ميگوئيم اسب يكنوع و قاطر يكنوع و چه و چه يكنوع است، با اينكه هريك از نامبرده‏ها داراى هزاران فرد است. 
لكن وقتى فرمود: (و الهكم اله واحد)و معناى اله واحد را - كه در مقابل دو اله و چند اله‏است - بر كلمه(الهكم)اثبات كرد، آنوقت عبارت صريح در توحيد ميشود، يعنى الوهيت رامنحصر در يكى از آلهه‏اى كه مشركين معتقد بودند كرده و آن الله تعالى است. 
(لا اله الا هو)، اين جمله نص و صراحت جمله قبلى را تاكيد مى‏كند و تمامى توهمها وتاويل‏هائى كه ممكن است در باره عبارت قبلى به ذهن آيد، بر طرف ميسازد. 
و اما معناى مفردات اين جمله - كلمه(لا)در اين جمله نفى جنس مى‏كند و لاى نفى جنس‏اسم و خبر لازم دارد، و چون مراد به(اله)هر چيزى است كه واقعا و حقيقتا كلمه(اله)بر آن‏صادق باشد، به همين جهت صحيح است بگوئيم خبر(لا)كه در جمله حذف شده كه كلمه(موجود)و يا هر كلمه‏اى است كه به عربى معناى موجود را بدهد، مانند(كائن)و امثال آن، و تقديرجمله اين است كه(لا اله بالحقيقة و الحق بموجود الا الله، يعنى اله حقيقى و معبودى به حق‏موجود نيست به غير از الله)، و چون ضميرى كه به لفظ جلاله(الله)بر مى‏گردد هميشه در قرآن‏كريم ضمير رفع است نه نصب يعنى هيچ نفرموده(لا اله الا اياه)("الا"در"لا اله الا هو"براى استثناء نيست)از اينجا مى‏فهميم در كلمه(الا)الاى استثناء نيست، چون اگر استثناء بود، بايد مى‏فرمود: (لا اله الا اياه)نه(لا اله الا هو)، بلكه‏وصفى است به معناى كلمه(غير)و معنايش اين است كه هيچ اله به غير الله موجود نيست. 
پس تا اينجا اين معنا روشن شد كه جمله مورد بحث‏يعنى جمله(لا اله الا هو)الخ در سياق‏نفى الوهيت غير خداست، يعنى نفى الوهيت آن آلهه موهومى كه مشركين خيال مى‏كردند اله‏هستند، نه سياق نفى غير خدا و اثبات وجود خداى سبحان كه بسيارى از مفسرين پنداشته‏اند. 
 

نظرات کاربران :

نظری توسط کاربران ثبت نشده است.
شما هم می توانید در مورد این فایل نظر دهید.
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این محصول در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این محصول دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.
کاربر گرامی چنانچه تمایل دارید، نقد یا نظر شما به نام خودتان در سایت ثبت شود، لطفاً لاگین نمایید.